13بدر سال 92
به به به... امسال ١٣بدر زاهدان بودیم... بعد مشورتهای خانوادگی تصمیم بر این شد ک خاله شیرین ک همیشه از همه زودتر امده و اعزام میشه، برای اینکه هم منتظر بقیه نمونه و کلافه نشه و هم جایی رو راحت پیدا کنیم، زودتر از بقیه بره و جا پیداکنه ساعت ٨ونیم دیگه جا گرفته بودن... چانعلی خیلی جای خوبی بود... هم سبز بود و هم جوی آب داشت و هم تپه اینجور جاها دیگه خوراک طاها هست... دوتا عکس از طاها درحال بازی با برگ و آب و خاک و تپه نوردی دوتا عکس ١٣ بدری از بابابزرگ و طنین جون طنین خوشگل مامانی تو بغل خودم و درحال شادباش و نیناش ناش... طاها و نفس درحال شروع ب آتش بازی.... اینم ط...
نویسنده :
مامان
15:00
سال 1392 مبارک
سلام خوبین؟ مرسی مام خوبیم... امسال ما 4نفری بودیم و خیلی خوب بود بقیه عکسا انشالله تو کتاب عکسمون... اینم چندتا عکس از بیرجند و قطار شهری ک تو ایام عید داخل شهر تردد داشت و بچه ها رو میبرد و دور میداد... یاد ترسیدن طاها از اون خرگوش کله گنده هه بخیر این زمانی هست ک بعد از سال تحویل میرفتیم خونیک طاها و کفشدوزک جون... حاجی فیروز و آقا شیره همراه بچه ها... اینم از طاها ک از خرگوش ب این نازی فرار کرد و دیگه طرفش نیومد... و بابا و طنین ک با همون خرگوش مجبور شدن تنهایی عکس بندازن ...
نویسنده :
مامان
11:34